کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

سیاست خارجی ازبکستان در قبال افغانستان

بررسی متغیرهای اثرگذار بر سیاست خارجی ازبکستان در قبال افغانستان

28 بهمن 1395 ساعت 10:39

مولف : عبدالشکور سالنگی

افغانستان با دارا بودن 137 کیلومتر مرز مشترک به عنوان همسایه جنوبی ازبکستان که با مرز طبیعی آمو دریا از یکدیگر جدا می‌شوند، سالها است که در آتش جنگ می‌سوزد. اما آنچه تقریباً‌ در 25 سال گذشته دیده شده این است که ازبکستان کمتر نقش مستقیم در تحولات و معالات قدرت در افغانستان داشته و ساختار اولیگارشی این کشور در دوران پسا کریم‌اف و اختلافات احتمالی دو کشور بر سر آب، ممکن است باعث تداوم این سیاست گردد.


ایران شرقی/

عبدالشکور سالنگی*
ازبکستان به دلایلی چون داشتن جمعیت زیاد (تقریباً ۳۰ میلیون نفر) برخوردرای از نیروی نظامی قدرتمند (به لحاظ آمادگی رزمی و تجهیزات)، جمعیت‌های مرتبط (ازبک‌تبارها) در سایر کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان و موقعیت ممتاز ژئوپولیتیکی (به نحوی این کشور با قرار گرفتن در قلب منطقه آسیای مرکزی با تمام کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان مرز مشترک دارد) کشوری ممتاز و مهم شمرده می‌شود.

از جهتی دیگر این کشور به دلایل تاریخی (رهبری آسیای مرکزی در دوران اتحاد شوروی) به نحوی نقش فرادستی نسبت به سایر کشورهای آسیای مرکزی داشته است که این موضوع هم به برتری ازبکستان در مقایسه با سایر کشورهای آسیای مرکزی کمک کرده است. این توانایی‌های بالقوه و بالفعل ازبکستان موجب شده تا این کشور بعد از استقلال تلاش کند تا خود را به عنوان رهبر منطقه‌ای در آسیای مرکزی معرفی کند.

در همین خصوص باری بوزان و اُلی ویور در کتاب «مناطق و قدرت‌ها» هم به این موضوع اشاره کرده‌اند که ازبکستان به لحاظ داشتن توانایی‌ها و ظرفیت‌های مناسب امکان تبدیل شدن به یک هژمون منطقه‌ای را دارد.  

کما اینکه تقریباً‌ یک و نیم تا سه میلیون نفر ازبک‌تبار به خصوص در مناطق شمالی هم مرز افغانستان با ازبکستان زندگی می‌کنند. در این خصوص می‌توان این پرسش اساسی را مطرح کرد که چه عوامل و متغیرهای بر جهت‌دهی سیاست خارجی ازبکستان در برابر افغانستان تأثیرگذار بوده است؟

در یک نگاه کلی روابط دو کشور ازبکستان و افغانستان را می‌توان به دو دوره متمایز تقسیم کرد. دوره اول که از زمان استقلال ازبکستان در ۱۹۹۱ الی ۲۰۰۱ میلادی را در بر می‌گیرد به دلیل وجود جنگ داخلی در افغانستان و شوک ناشی از استقلال زود هنگام در ازبکستان، دو کشور به معنای واقعی کلمه دارای روابطی دوجانبه در خور توجهی نبودند.

با روی کار آمدن طالبان و اشغال زودهنگام بخش‌های شمالی افغانستان توسط آن گروه، بیم و هراس بیشتری بر دولت ازبکستان مستولی شد؛ زیرا طالبان با اعلام حمایت از احزاب اسلام‌گرای پیکارجو فعال در آسیای مرکزی مانند حرکت اسلامی ازبکستان زمینه فعالیت‌های آنها را در مناطق تحت قلمرو خود فراهم کرد.

ازبکستان که قبلاً مرز خود را با افغانستان بسته بود «پل دوستی» که در زمان اتحاد شوروی بین بندر حیرتان در افغانستان و بندر ترمز در ازبکستان اعمار شده بود و در عین حال تنها وسیله مستقیم ارتباطی بین افغانستان و آسیای مرکزی محسوب می‌شد، کاملاً‌ مسدود کرد. در واقع در این دوره ازبکستان ترس و هراسی شدید از ناحیه مرزهای جنوبی خود احساس می‌کرد و به دلیل هراسی که از احزاب اسلام‌گرای پیکارجو (مانند حرکت اسلامی ازبکستان متهم به بمب‌گذاری‌های متعدد در ازبکستان) همکار با طالبان داشت کمتر به موضع‌گیری خصمانه علیه طالبان متوسل می‌شد.

آنچه در اواخر دهه ۱۹۹۰ ازبکستان را در سرخط اخبار مرتبط با افغانستان قرار داد، طرح مذاکرات ۲+۶ به ابتکار آن کشور برای حل بحران افغانستان بود. مذاکرات مزبور با صدور اعلامیه در جولای سال ۱۹۹۹ در تاشکند با تأکید بر این اصل که گزینه نظامی راه حل بحران افغانستان نیست و باید از طریق مذاکره به رهبری سازمان ملل متحد به بحران آن کشور خاتمه داده شود کارش را تا سال ۲۰۰۱ ادامه داد اما نتیجه ملموس و تأثیرگذاری در قبال نداشت.

حمله آمریکا به افغانستان پس از حادثه 11 سپتامبر و برچیدن بساط طالبان از این کشور، بیشتر از همه برای کشورهای آسیای مرکزی مفید تمام شد. چنانچه گفته شد، وجود طالبان در افغانستان و فراهم شدن زمینه تجمع به هزاران جنگجوی مخالفت دولت ازبکستان در این کشور، آرامش را از اسلام کریموف و دولت‌ او سلب کرده بود، اما با حمله آمریکا به افغانستان و اضمحلال طالبان و حتی کشته شدن جمعه نمنگانی در اکتبر ۲۰۰۱ بخش بزرگی از نیروهای حزب حرکت اسلامی ازبکستان نابود و متباقی به مناطق قبایلی پاکستان متواری شدند.

پیش از این، آمریکا درخواست ایجاد پایگاه هوایی با استقرار ۱۵۰۰ نفر نیرو برای پشتیبانی عملیاتش در افغانستان را به دولت ازبکستان نمود که بلا فاصله توسط اسلام کریموف پذیرفته شد.

روابط افغانستان و ازبکستان متعاقب حمله آمریکا به افغانستان و ایجاد دولت جدید در این کشور از سر گرفته شد. جدای از اینکه پس از استقرار دولت جدید در افغانستان (دسامبر ۲۰۰۱) بازگشایی سفارت‌ها و از سرگیری روابط دیپلماتیک امری طبیعی می‌نمود، حضور سنگین نظامی آمریکا در منطقه (هم در افغانستان و هم در ازبکستان) فرصت مغتنمی برای ازبکستان فراهم کرد تا به چند هدف مهم دست یابد:

نخست اینکه؛ ازبکستان به دلیل سرکوب شدید و غیر متعارف مخالفان سیاسی و ایجاد یک حکومت پلیسی مورد انتقاد آمریکا بود. فضای جدید (حضور آمریکا در منطقه برای سرکوب اسلام‌گراها) و نگاه مشترک و همسوی دو کشور در برابر تروریسم باعث گردید تا دست ازبکستان برای سرکوب مخالفان بازتر شده و دولت کریموف از این فرصت استفاده شایانی کند.  

موضوع دوم؛ به نوع حضور روسیه در آسیای مرکزی بر‌می‌گردد. نقش و حضور روسیه در آسیای مرکزی مهم‌ترین موضوعی بود که کشورهای آسیای مرکزی به خصوص ازبکستان را از حضور آمریکا در افغانستان خرسند می‌ساخت. ازبکستان که دیدگاه واگرایانه‌تر و کمتر رضایت‌مندانه‌تری از نقش و حضور روسیه در آسیای مرکزی داشت، حضور آمریکا در افغانستان و خاک خودش را وسیله‌‌ای می‌دانست تا از آن طریق بتواند با روسیه و نوع نظم هژمونیک آن کشور در آسیای مرکزی به مجادله و مقابله برخیزد.

آمریکا هم مایل به این مسأله بود تا بتواند از طریق کشور قدرتمندی (که در مقایسه با سایر کشورهای آسیای مرکزی از بنیه‌ها و مؤلفه‌های قدرتمندی به خصوص در بعد نظامی برخوردار است) نقش هژمونیک روسیه را در این منطقه کمرنگ سازد. سفرهای متعددی که توسط مقامات دو کشور از جمله دیدار اسلام کریموف از واشنگتن در سال ۲۰۰۲ که به منظور تعمیق هرچه بیشتر روابط دو کشور صورت گرفت، در نگاه استراتژیک و بلند مدت خوش‌بینی‌هایی را هم برای ازبکستان و هم برای آمریکا در خصوص تعامل سازنده برای برقراری یک ساختار جدید در آسیای مرکزی بوجود آورد. در کوتاه مدت هم همکاری‌های نظامی، اقتصادی و سیاسی مؤید این هدف بود که بتواند الگویی برای سایر کشورها شود و یا حداقل برای خود ازبکستان کمک کند تا خود را از زیر چتر و چنگال روسیه خارج سازد.

ماه عسل روابط دوستانه ازبکستان و آمریکای مستقر در افغانستان دیری نپایید. حادثه خونین اندیجان (۲۰۰۵) و انتقاد تند آمریکا از رفتار دولت ازبکستان در آن حادثه، منجر به تیرگی روابط دو کشور شد و دولت ازبکستان خواستار خروج تمام نیروهای آمریکایی از پایگاه خان‌آباد شد. با این وجود، هم ازبکستان و هم ایالات متحده دوباره درصدد بازسازی روابط شدند. در واقع نیازهای دو جانبه به عنوان محرک اصلی از سرگیری روابط گرم شد. ایالات متحده به دلیل بسته شدن مسیر انتقالات از راه پاکستان بعد از سال ۲۰۰۹  شدیداً‌ به مسیر بدیل نیازمند شد و ازبکستان هم برای بهره‌برداری از وضعیت بوجود آمده حاضر شد تا آمریکا و ناتو از مسیر شمالی که بخش بزرگی از آن از خاک ازبکستان عبور می‌کرد، استفاده نمایند.

هرچند این موضوعات ارتباط چندانی با بحث روابط افغانستان و ازبکستان ندارد اما یکی از متغیرهای مؤثر بر نوع نگاه ازبکستان به افغانستان حضور آمریکا در این کشور است. ازبکستان کوشیده است تا نوع روابطش با افغانستان معطوف به خواست امریکا باشد تا آنچه روابط دو کشور همسایه می‌طلبد. در واقع ازبکستان کوشیده است تا روابطش با افغانستان را به گونه‌ای طراحی کند که بیشترین سود را از حضور آمریکا در افغانستان نصیب خود کند. از همین جهت است که ازبکستان کمتر متمایل به حمایت مستقیم از ازبک‌تبارهای افغانستان به خصوص عبدالرشید دوستم شده است. (چیزی که آن کشور در دهه ۱۹۹۰ آشکارا انجام می‌داد)

جدای از حضور آمریکا در افغانستان؛ همانگونه که در ابتدای این بحث گفته شد، ازبکستان با وجود داشتن توانایی کافی برای ایفای نقش مؤثر در تحولات و معالات افغانستان، کشوری منزوی بوده است. هرچند طرح‌های ابتکاری ۶+۲ در اواخر دهه ۱۹۹۰ و ۶+۳ در سال ۲۰۰۸ از کارنامه‌های دولت ازبکستان در خصوص قضایای افغانستان است اما این کشور در ارائه کمک لازم برای بازسازی افغانستان  به صورت مستقل و ایجاد یک روابط گرم دوجانبه کوتاه بوده و با وجود در اختیار داشتن ظرفیت‌های خوب (مانند ساختمان سازی، کشاورزی، نفت و گاز) کمتر نقش داشته و یا سرمایه‌گذاری نموده است.

 با این همه روابط بازرگانی و مراودات اقتصادی ازبکستان با افغانستان در سطح بالایی قرار دارد که بعد از پاکستان ازبکستان دومین شریک بزرگ تجاری افغانستان در میان همسایگان این کشور محسوب می‌شود. همچنین این کشور یکی از بزرگترین صادرکنند‌ه‌ و تأمین‌کننده‌های برق مورد نیاز افغانستان است. با این هم ازبکستان رفتار و مقررات سخت‌گیرانه‌ای نسبت به جریان کالای صادر شده از افغانستان اعمال می‌کند. ازبکستان بر اساس آنچه نگرانی‌های امنیتی خوانده می‌شود اجازه بارگیری مستقیم ریل‌ را در خاک افغانستان نمی‌دهد؛ بلکه محموله‌ها از طرف افغانستان باید توسط کشتی به خاک ازبکستان انتقال داده شود و پس از بازرسی‌های لازم و زمان‌گیر در ریل بارگیری شده و به طرف مقصد حرکت کند.

با این همه، پرسشی که قابل طرح این است که آیا دورنمای خوش‌بینانه‌ای را می‌توان در روابط دو کشور یا افزایش نقش ازبکستان مشاهده کرد یا به عبارتی دیگر چقدر سفر وزیر خارجه ازبکستان به افغانستان می‌تواند در گسترش و تعمیق روابط دو جانبه دو کشور مؤثر باشد؟ با عنایت به مباحث بالا و چند دلیل دیگر آینده و چشم‌انداز روشنی در خصوص افزایش نقش ازبکستان یا صمیمی شدن روابط دو کشور دور از انتظار است.

نخست اینکه؛‌ ازبکستان پسا اسلام کریموف هم به دلیل نضج‌گیری یک ساختار اولیگارشی و اقتدار مآبانه، همچنان سیاست‌های گذشته را در قبال افغانستان (نظارت از پس سیم‌های به برق وصل شده در طول مرزهایش با افغانستان) ادامه خواهد داد.

دوم اینکه، در درازمدت فضای دو کشور در صورت قدرت‌مند شدن افغانستان بر سر چگونگی استفاده از آب آمودریا بیشتر امنیتی و تنش‌آلود خواهد شد.

سوم؛ نوع همکاری افغانستان با تاجیکستان، ترکمنستان و حتی ایران، تأثیر سویی بر فضای روابط دوکشور افغانستان و ازبکستان گذاشته و در آینده بیشتر هم خواهد شد.  و چهارم اینکه به هر میزان نقش و سهم ازبک‌تبارها در ساختار اجرایی قدرت در افغانستان کمرنگ شود (چیزی که در حکومت موجود افغانستان در دست اعمال است) موجبات نارضایتی بیشتر ازبکستان را در قبال خواهد داشت (هرچند موردی دال بر اینکه ازبکستان بخواهد در این خصوص مداخله‌ای کند اما بخش اصلی سفر وزیر خارجه ازبکستان به افغانستان مرتبط با همین قضیه خوانده شده) اما این موضوع موجب خواهد شد که ازبکستان کمتر به فکر نزدیکی و صمیمی‌سازی روابط دو جانبه اقدام کند.
انتهای مطلب/.
* عبدالشکور سالنگی- کارشناس ارشد مسائل افغانستان


کد مطلب: 422

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/analysis/422/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir