کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

حضور چین در منطقه آسیای مرکزی

جایگاه آسیای مرکزی در دیپلماسی چین

uchebnik , 18 آذر 1395 ساعت 12:57

مترجم : موسسه مطالعات راهبردی شرق، الهام چرمگی

هدف استراتژی محلی چین، حفظ روابط دوستانه با همه کشورهای همسایه و نزدیک (که کمربند ثبات در سراسر کشور را تشکیل می‌دهند) است. اهمیت استراتژی محلی با این واقعیت تعیین می‌شود که این استراتژی می‌تواند به ایجاد یک محیط دوستانه و امن، بهبود مواضع استراتژیک چین، افزایش منابع دیپلماتیک آن و گسترش نفوذ بین‌المللی آن کمک کند.


ایران شرقی/ آسیای مرکزی برای چین مهم بوده و یکی از جهت‌گیری‌های اصلی سیاست خارجی آن را تشکیل می‌دهد. اما موقعیت نسبی این منطقه در دیپلماسی چین چگونه است؟ پاسخ به این سوال به این دلیل لازم است که اهمیت نسبی این منطقه در سیاست خارجی چین ارزیابی شود. چین سند رسمی که تایید کننده استراتژی دیپلماتیک باشد و اهداف، متدها و اولویت‌های آن را به طور سیستماتیک توضیح بدهد را منتشر نکرده است. بنابراین، ارزیابی وضعیت آسیای مرکزی (در زیر) در اولویت‌های دیپلماتیک چین به ناچار ماهیتی کاملا نظری دارد.
دیپلماسی چین روش خاص تجزیه و تحلیل خود را دارد. مطابق با آن، کشورهای جهان به سه دسته اصلی تقسیم می‌شوند:  قدرت‌های بزرگ، کشورهای همسایه و کشورهای در حال توسعه. روابط با قدرت‌های بزرگ دارای هدف اصلی حل و فصل مسائل مربوط به توازن استراتژیک و سروسامان دادن به وضعیت بین‌المللی است.
روابط با کشورهای اطراف، تابع رسیدگی به مسائل مربوط به مناطق اطراف کشور (immediate environs) است. روابط با کشورهای در حال توسعه تابع مسائل مربوط به موضع چین در رویارویی بین شمال و جنوب و روابطش با تعداد زیادی از کشورهای کوچک و متوسط است.
محور عمودی مختصات سیاست خارجی چین اینگونه است. اهداف استراتژیک هم محور افقی آن را تشکیل می‌دهند. ساختار اهداف استراتژیک اصلی شامل امنیت، منافع اقتصادی و مسئله خاص تایوان می‌شود. به رسمیت شناختن اصل "یک چین" در عرصه بین‌المللی و ایجاد شرایط بین‌المللی برای حل مساله تایوان، هدف استراتژیک مرکزی دیپلماسی چینی است.
 علاوه بر این، با توجه به اهمیت رو به رشد انرژی برای امنیت و توسعه اقتصادی، انرژی می‌تواند به خودی خود به یک هدف استراتژیک تبدیل شود. به طور خلاصه، امنیت، منافع اقتصادی، تایوان و انرژی - اهداف اصلی دیپلماسی چینی هستند. اهداف استراتژیک دیپلماسی چینی مختصات مشترکی دارند، اما از چشم‌اندازهای مختلف بررسی می‌شوند. این محورهای اساسی دیپلماسی چینی، نظام اصلی مختصات را (که در آن اهمیت نسبی هر کشور برآورد می‌شود)  تشکیل می‌دهند.
با توجه به طرح کلی دیپلماسی چینی، چند حوزه اصلی وجود دارد – آسیای شمال شرق ، آسیای جنوب شرق، آسیای جنوبی، روسیه و آسیای مرکزی. جهت‌گیری‌های جنوبی و شرقی، جهت‌گیری‌های اصلی بوده و شمال و غرب سرویس لجستیک استراتژیک را تشکیل می‌دهند. دلیل این تقسیم‌بندی، تمرکز چین بر روی مناطق جنوبی و شرقی به عنوان پیشرفته‌ترین و مهم‌ترین مناطق است. چین بیشترین بازده اقتصادی را در این جهت‌گیری‌ها دریافت می‌کند. مناطق شرقی و جنوبی هم شرکای اصلی سیاسی و اقتصادی چین هستند.
این مناطق امکان روابط اصلی چین را با ایالات متحده، ژاپن، کره، کشورهای آسیای جنوب شرقی، روسیه (تا حدودی) و اروپا فراهم می‌آورند. در عین حال، چالش‌های اصلی برای منافع استراتژیک چین از جنوب و شرق سرچشمه می‌گیرند. این دو منطقه همچنین با اقیانوسی که روابط اصلی با جهان خارج از طریق آن صورت می‌گیرد، هم مرز‌اند. توسعه حمل و نقل هوایی نمی‌تواند نقش کلیدی مسیرهای دریایی برای حمل و نقل بین‌المللی را کاهش دهد.
بر اساس مختصات دیپلماسی چینی، کشورهای آسیای مرکزی، کوچک یا متوسط محسوب شده و در نتیجه جزء ابرقدرت‌ها دسته‌بندی نمی‌شوند. رتبه آسیای مرکزی با نظریه "دیپلماسی محلی" چینی - یکی از نظریات اساسی استراتژی سیاست خارجی آن (آسیای مرکزی) – تطابق دارد. این نظریه دارای سه معنی است. 1. به کشورهای همسایه که با چین مرزهای مشترک دارند مربوط می‌شود. 2. نه تنها به کشورهای مجاور، بلکه به کشورهای نزدیک، مانند ژاپن و کره جنوبی هم مربوط می‌شود. معنای دوم محتوای این نظریه دیپلماتیک را توسعه می‌دهد، اما این نظریه هنوز هم بر واقعیت‌های جغرافیایی استوار است.
3.  این نظریه به محض توسعه دیپلماسی چینی، نظریه حاشیه‌محوری را با محتوای اضافی تکمیل کرده است. این مفهوم به مناطق محلی مهم برای امنیت و منافع اقتصادی و سیاسی چین مربوط می‌شود. در اینجا نه جغرافیا، بلکه منطق دیپلماسی، اساس و پایه محسوب می‌شود. نظریه حاشیه‌محوری گسترش یافته در عمل بسیار پرمعنی‌است، چرا که امکان گسترش نامحدود را فراهم آورده و می‌تواند شرق میانه و حتی مناطق دور افتاده را پوشش دهد.
نظریه حاشیه‌محوری گسترش یافته عمدتا در زمینه تئوری مورد استفاده قرار می‌گیرد و در عملیات دیپلماتیک بسیار نادر است و با سیاست محلی گسترش یافته مطابقت ندارد.
هدف استراتژی محلی چین، حفظ روابط دوستانه با همه کشورهای همسایه و نزدیک (که کمربند ثبات در سراسر کشور را تشکیل می‌دهند) است. اهمیت استراتژی محلی با این واقعیت تعیین می‌شود که این استراتژی می‌تواند به ایجاد یک محیط دوستانه و امن، بهبود مواضع استراتژیک چین، افزایش منابع دیپلماتیک آن و گسترش نفوذ بین‌المللی آن کمک کند.
ضرورت استراتژی محلی از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که چین با چهارده کشور دارای مرز بوده و طول مشترک مرزهای زمینی‌اش بیش از 20 هزار کیلومتر است. بنابراین، حاشیه‌محوری چین بسیار پیچیده است. کشورهای همسایه بسیار متفاوت از یکدیگر هستند و ارتباطشان با چین نیز بسیار متنوع است. تمامی بخش‌های مرز از لحاظ تاریخی تحت تاثیر اختلافات ارضی بوجود آمده هستند. به همین دلیل، روابط با این کشورها تأثیر زیادی بر امنیت و سیاست خارجی چین می‌گذارد و این به نوبه خود، اهمیت نظریه "حاشیه‌محوری" را در دیپلماسی چینی افزایش می‌دهد.
از پنج کشور آسیای مرکزی، سه  کشور (قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان) به طور مستقیم با چین هم مرز هستند و ازبکستان و ترکمنستان نزدیک‌ترین همسایگان آن محسوب می‌شوند. به همین دلیل، آسیای مرکزی بخش جدایی ناپذیر سیاست محلی چین و تلاش‌های آن برای ایجاد محیط دوستانه کشور است و همین موضوع اهمیت آسیای مرکزی را برای دیپلماسی چینی توضیح می‌دهد. با توجه به وضعیت آسیای مرکزی به عنوان منطقه احاطه‌کننده ما، این منطقه بر محیط اطراف چین و سیاستش در رابطه با حاشیه تاثیر می‌گذارد. اگر چین نتواند با موفقیت روابط خود را با کشورهای آسیای مرکزی مدیریت کند، ممکن است آسیب قابل توجهی به سیاست محلی و همچنین هدفش – ایجاد یک محیط مساعد – وارد کند.
با توجه به مختصات سیاست خارجی چین، آسیای مرکزی از یک سری جنبه‌ها مهم بوده و در بقیه جوانب از اهمیت کمتری برخوردار است. با توجه به امنیت، آسیای مرکزی به خودی خود، منبع تهدید محسوب نمی‌شود. اگرچه حضور نظامی دیگر قدرت‌های بزرگ در این منطقه ممکن است به تهدید استراتژیک منجر شود، اما چنین حضوری ممکن است تنها هدفش، انحراف توجه و نه حمله مستقیم باشد. تهدید اصلی امنیت چین که از آسیای مرکزی نشات می‌گیرد – نیروهای تروریستی، تجزیه طلب و افراطی هستند؛ بنابراین، مقاومت در برابر جنبش "ترکستان شرقی"  برای چین بسیار مهم است.
اما، در واقع، مشکل "ترکستان شرقی" از خود چین سرچشمه می‌گیرد. نیروی اصلی مهار این جنبش باید خود چین باشد و آسیای مرکزی تنها می‌تواند نقش ثانویه را داشته باشد. در هر صورت، خطر ناشی از جنبش "ترکستان شرقی"، محدود شده است؛ سین کیانگ، عرصه اصلی فعالیت این جنبش است که دور از قلب چین واقع شده است. بنابراین، غیرمطمئن بودن این منطقه ممکن است آسیب قابل توجهی به امنیت چین وارد آورد، اما قادر به تضعیف ثبات کشور  نیست.
همانطور که قبلا اشاره شد، در برنامه منافع اقتصادی (به جز انرژی)، آسیای مرکزی چندان قابل توجه نیست. اگر چه در آینده، حجم تجارت بین چین و آسیای مرکزی می‌تواند به طور قابل توجهی رشد  کند  (با توجه به افزایش خرید منابع انرژی)، اما باز هم  آسیای مرکزی تنها بخش کوچکی از تجارت خارجی چین را تشکیل می‌دهد. به طور خلاصه، اهمیت مطلق آسیای مرکزی بسیار زیاد است، به ویژه برای شمال غرب کشور، اما اگر توسعه کلی اقتصادی و تجارت خارجی آن را در نظر بگیریم، این منطقه همسایه نمی‌تواند تاثیر قابل توجهی بر توسعه کلان اقتصادی چین داشته باشد.
آسیای مرکزی برای اهداف اصلی سیاست خارجی چین (از جمله حل و فصل مسئله تایوان) مهم است. حفظ ثبات در سرویس لجستیک استراتژیک برای حل مشکلات در حوزه‌های کلیدی استراتژیک حیاتی و بسیار مهم است. اگر بحران در تنگه تایوان به طور همزمان با مشکلات جدی در آسیای مرکزی بوجود بیاید، این موضوع به طور استراتژیک توانایی چین برای به کار بردن تمام انرژی و منابع خود برای حل مسئله تایوان را تضعیف کرده و به انجام عملیات در دو یا چند جبهه منجر می‌شود. چین نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از چنین وضعیتی به کار می‌گیرد. اگرچه پیکربندی پیچیده بوده و نقش آسیای مرکزی در مسئله تایوان مهم است، اما این نقش کلیدی و تعیین کننده نیست.
در مقابل، منابع انرژی - عامل مهم منافع چین در آسیای مرکزی هستند. در مقایسه با عوامل دیگر، منابع انرژی آسیای مرکزی جایگاه بسیار مهمی را در واردات انرژی چین دارند. چرا که آسیای مرکزی دارای ذخایر غنی نفت و مرز مشترک با چین بوده و واردات از این منطقه یک گزینه بسیار جذاب محسوب می‌شود. پیش بینی واردات نفت آسیای مرکزی بسیار مطلوب است؛ منابع انرژی این منطقه می‌توانند سهم قابل توجهی از واردات انرژی چین را تشکیل دهند و نقش مهمی در رفع نیازهای انرژی کشور ایفا کنند.
همانطور که قبلا اشاره شد، شرق میانه بیش از 50 درصد نفت وارداتی چین را تشکیل می‌دهد و حدود 20٪ از آفریقا وارد می‌شود. منبع قابل توجه سوم، منطقه آسیا-اقیانوس آرام است که بیش از 15 درصد واردات نفت چین به آن تعلق دارد. آسیای مرکزی، در مقابل، در سال 2006 ، تنها 3 میلیون تن نفت به چین فروخت. پس از تکمیل خط لوله نفت چین-قزاقستان، آسیای مرکزی همانطور که انتظار می‌رود می‌تواند عرضه نفت را به 10 میلیون تن در سال افزایش دهد. بنابراین، در آینده، چین می‌تواند از آسیای مرکزی حدود 10 هزار تن نفت در سال وارد کند.
لازم به ذکر است که در سال 2006، چین حدود 145 میلیون تن نفت وارد کرد و این شاخص می‌تواند تا سال 2010 به 170 میلیون تن برسد. به طور خلاصه، باید گفت که اگر این امید برآورده شود، در پنج سال آینده نفت آسیای مرکزی می‌تواند بخش قابل توجهی از واردات نفت چین را تشکیل دهد.
اگر تک تک کشورها را به حساب آوریم، پتانسیل آسیای مرکزی حیرت‌انگیزتر به نظر می‌رسد. در میان تمام کشورها، از جمله کشورهای شرق میانه، کشورهایی که قادر باشند بیش از 10 میلیون تن در سال به چین صادر کنند بسیار کم هستند. قابل توجه است که قزاقستان قادر به صادرات 10 میلیون تن در سال به چین بوده و همچنین می‌تواند حجم این صادرات را در سال‌های آینده به میزان قابل توجهی افزایش دهد. قزاقستان به هنگام توسعه نرمال همکاری در بخش انرژی، بدون شک، جزو یکی از  بزرگترین تامین کنندگان چین خواهد بود.
بنابراین، آسیای مرکزی به وضوح برای منافع چین به خصوص در زمینه امنیت و انرژی مهم است. در عین حال، در مقایسه با کشورها و مناطقی مانند ایالات متحده، اروپا، آسیای شمال شرقی و آسیای جنوب شرقی، آسیای مرکزی تاثیر زیادی بر توسعه سیاسی و اقتصادی چین ندارد.
با این حال، اولویت در سیاست خارجی - فقط مشخصات آماری اهمیت نسبی در سیستم روابط متقابل دیپلماتیک است. این اولویت اهمیت یا بی‌اهمیتی مطلق را منعکس نکرده و تنها وضعیت نسبی را نشان می‌دهد. اهمیت مطلق و نسبی – مفاهیم متفاوتی هستند: در شرایط خاص، روابط، پویا و تغییرپذیر هستند. به همین دلیل، موقعیت آسیای مرکزی در اولویت‌های سیاست خارجی چین ممکن است به محض تغییر شرایط، تغییر کند.
در طی پانزده سال اخیر، وضعیت آسیای مرکزی در دیپلماسی چینی دستخوش تغییرات خاصی شده است. چین  در ابتدا آسیای مرکزی را به عنوان نوعی تداوم روسیه تلقی می‌کرد. برای این منظور، دو دلیل وجود دارد. اولا اینکه، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، طرف اصلی مذاکرات با چین پیرامون علامت گذاری مرزها محسوب می‌شدند. دوما اینکه، منطقه در طول سال‌های استقلال، هیچ اهمیت ویژه‌ای بدست نیاورده بود. به عنوان مثال، در مطالعات بین المللی چین، آسیای مرکزی نه به عنوان یک تمامیت مستقل، بلکه به عنوان بخشی از فضای روسیه در نظر گرفته می‌شد. نگرش سنتی دیپلماسی چینی نسبت به آسیای مرکزی در این موضوع منعکس می‌شود.
تغییر مکان آسیای مرکزی در دیپلماسی چینی تا حدی با تغییرات در خود منطقه و تا حدی با تغییر نیازهای چین در ارتباط است. هنگامی که علاقه پکن به آسیای مرکزی افزایش یافت، وضعیت سیاست خارجی منطقه هم رشد کرد.
این رشد موقعیت بنا به دلایل زیر ادامه خواهد داشت:
1. نشانه‌‌هایی  وجود دارند که آسیای مرکزی به یکی از مهم‌ترین مناطق (که در آن‌ها قدرت‌های بزرگ با یکدیگر به تعامل، همکاری و رقابت می‌پردازند) تبدیل خواهد شد. این مکان که در آن قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای با یکدیگر برخورد دارند، یک پدیده نادر در سایر نقاط جهان است. روسیه، چین، ایالات متحده، اروپا و ناتو، هند، ژاپن، ایران و ترکیه به شدت نفوذ خود را در اینجا گسترش و در نتیجه، اهمیت آسیای مرکزی را افزایش می‌دهند. این منطقه به عرصه بزرگ تعامل بین قدرت‌های بزرگ و کشورهای دیگر تبدیل شده است.
2. ایجاد پایگاه‌های هوایی آمریکا در آسیای مرکزی احتمال حضور طولانی مدت آنها را افزایش می‌دهد. این ممکن است به معنای تغییر وضعیت آسیای مرکزی به عنوان سرویس لجستیک استراتژیک چین باشد. در صورت درگیری جدی و یا رویارویی بین چین و ایالات متحده آمریکا (پیرامون مسئله تایوان و یا مسائل دیگر)، آسیای مرکزی می‌تواند از سرویس لجستیک استراتژیک به جبهه استراتژیک تبدیل شود. این موضوع چین را مجبور به واکنش و تجدید قوا برای تقویت مواضع خود در شمال غرب می‌کند.
3. آسیای مرکزی به کانون جدید دیپلماسی چینی تبدیل می‌شود. این منطقه بین چین و روسیه قرار داشته، با مغولستان در شرق هم‌مرز بوده، در سمت غرب با ایران هم‌جوار بوده و در جنوب به هند و پاکستان راه دارد. بنابراین، آسیای مرکزی محوری است که آسیای شمال شرقی، آسیای غربی، آسیای جنوبی، چین و روسیه را به هم متصل می‌کند. اگر چین موفق به توسعه روابط با آسیای مرکزی شود، این منطقه می‌تواند به ابزار مهمی برای تبدیل چین به یک قدرت جهانی تبدیل شود. در عین حال، آسیای مرکزی یک منطقه مناسب است که چین در آن می‌تواند تفکر جدید دیپلماتیک خود را به کار ببرد. با گسترش منافع و نیازهای چین و رشد وابستگی آن به بازار بین المللی، چین - آگاهانه یا ناآگاهانه – از تفکر دیپلماتیک سنتی (که به دلیل محافظه کاری و عامیانه بودن متفاوت است و به سمت سیاست خارجی مستقیم‌تر، فعال‌تر و قاطعانه‌تر در حرکت است) امتناع خواهد ورزید.  این در آسیای مرکزی هم محقق خواهد شد.
4. از همه مهمتر اینکه نقش منابع انرژی آسیای مرکزی برای اقتصاد چین به طور قابل توجهی رو به افزایش است. هنگامی که خط لوله نفت از قزاقستان به سین کیانگ راه‌اندازی شود، واردات نفت آسیای مرکزی به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش خواهد یافت. این یک خط لوله نفت بین‌المللی است که با مشارکت چین که بودجه‌های کلانی را در اکتشاف، توسعه میدان‌های نفت و ساخت خطوط لوله  نفت سرمایه‌گذاری کرده است، ساخته می‌شود. علاوه بر این، اجرای دیگر پروژه‌های مشترک انرژی با مشارکت چین و کشورهای آسیای مرکزی انتظار می رود. با گذشت زمان، اهمیت آسیای مرکزی برای اقتصاد و امنیت اقتصادی چین، بدون شک، افزایش خواهد یافت و بر این اساس، نقش استراتژیک آن در دیپلماسی چین افزایش می‌یابد.
از آنجا که آسیای مرکزی به یک منبع اصلی انرژی تبدیل شده است، در روابط سرمایه گذاری، انرژی و اقتصادی و مسئله مربوط به مخالفت با جنبش جدایی طلب "ترکستان شرقی" ایفای نقش می‌کند. با رشد روابط تجاری، تحول کشورهای آسیای مرکزی - سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک - بر چین تاثیر بیشتری خواهد داشت و تشدید توجه پکن را به این منطقه تقویت می‌کند. با گسترش منافع استراتژیک چین در این منطقه، روابط با سایر قدرت‌های بزرگ، نزدیک‌تر و پیچیده‌تر خواهد شد.
و در نهایت، با رشد اهمیت استراتژیک آسیای مرکزی برای چین، ارزیابی مجدد جایگاه این منطقه در سیاست خارجی چین اجتناب‌ناپذیر است. به طور کلی، نقش این منطقه در تامین امنیت چین گسترده تر از زمانی است که سیاست‌ خارجی‌اش به مبارزه با تجزیه طلبی و تروریسم محدود بود. آسیای مرکزی در انتظار این است که به عنوان یک شریک تجاری مهم ایفای نقش کند. دیگر این منطقه را به عنوان یک سرویس لجستیک استراتژیک جهانی بررسی نمی‌کنند، بلکه جهت‌گیری فعالیت استراتژیک را در آن می‌بینند.
 


کد مطلب: 158

آدرس مطلب :
https://www.iess.ir/fa/translate/158/

موسسه مطالعات راهبردي شرق
  https://www.iess.ir