ایران شرقی 3 شهريور 1398 ساعت 13:48 https://www.iess.ir/fa/interview/2048/ -------------------------------------------------- مصاحبه ایران شرقی با کارشناس روس مسائل سیاسی-امنیتی عنوان : بررسی ابعاد و جوانب توسعه بازیگری چین در آسیای مرکزی (بخش اول) -------------------------------------------------- متن : ایران شرقی/ مقدمه: چین را می‌توان بازیگر نوظهورِ آسیای مرکزی در نظر گرفت که در بازه‌ای کوتاه به یک کنشگرِ تراز اول منطقه‌ای تبدیل شده است. ظهور مسالمت‌آمیزِ پکن در منطقه با محوریت اقتصاد آغاز شد. از توسعه مبادلات تجاری به بازیگری فعال در انحصارزدایی از انتقالِ انرژی رسید و در نهایت در طولِ بحران بدهی کشورهای منطقه، به بهره‌گیری سیاسی و حتی سرزمینی در ازای منافع اقتصادی دست یافت. اکنون نیز می‌توان شاهد بود یک گروه نخبگان سیاسی تحت نفوذ چین در اکثر این کشورها وجود دارد که در لایه‌های غیرشفاف آن‌ها رسوب کرده و بازتولیدِ منافع چین را بر عهده دارند. در سطح بالاترِ این ظهور نسبتا صلح‌آمیز، چین ترتیبات منطقه‌ای سیاسی نظیر شانگهای را شکل داد که هدف بلندپروازانه نظمِ چینیِ آسیای مرکزی را به واقعیت تبدیل کند. با پیوند این ترتیبات نهادی به ابرپروژه کمربند و جاده نیز توانسته تا حدودی به این مهم دست‌ یابد و اکنون در شُرُفِ برداشتن گام آخر نفوذ تدریجی‌اش در آسیای مرکزی، یعنی در حوزه امنیت است. روسیه به عنوان بازیگر مسلط منطقه پس از تجربه 11 سپتامبر به هیچ بازیگری اجازه عرض اندامی این چنینی را نداده بود، اما طی دو سال اخیر سیاست سکوت را در این زمینه در پیش گرفته است؛ این بدان معناست که یا مسکو ناگزیر از ارائه فضا به پکن است، و یا آن را خارج از منافع خود نمی‌نگرد. به هر ترتیب، برآوردها نشان می‌دهد با روند فزاینده نفوذِ کنونی، چین در آینده‌ای نه چندان دور به جایگاه متمایزتری از امروز نیز دست می یابد. اما زمان توقف، کند شدن و یا سیر نزولی این روند، تا حدود زیادی به تحولات درونی روسیه و البته آستانه ی تحملِ مسکو در این روند، بستگی دارد. این مساله، محور اصلی مصاحبه پیش‌رو با الکساندر کنیازف، تحلیل‌گر مسائل سیاسی روس است. در ادامه دیدگاه‌های وی را می‌خوانید.     ایران شرقی: از سال 2016 به بعد شاهد افزایش فعالیت‌های امنیتی چین بدون حضور روسیه در آسیای مرکزی هستیم. این هفته نیز دومین رزمایش مشترک چین و تاجیکستان در ولایت بدخشان برگزار شد. به نظر شما انگیزه اصلی چین در این زمینه چیست؟ نفوذ بلندمدت امنیتی و هژمونی منطقه‌ای مد نظر است، یا صرفا به دنبال محافظت از منافعش می باشد؟   کنیازف: روابط دوجانبه غیر اقتصادی (از جمله فعالیت نظامی) چین با کشورهای آسیای مرکزی در حال توسعه است. چین در این مسئله، حتی سعی ندارد از فرمت‌های چندجانبه مانند سازمان همکاری شانگهای که مجبور بود در آن موقعیت‌های روسیه و اخیرا، هند را به حساب آورد، تبعیت کند. روابط دوجانبه امکان تحقق منافع چین را در هر یک از کشورهای منطقه فراهم می‌آورد. همکاری نظامی با ازبکستان یا قزاقستان در قالب محتاطانه‌تر صورت گرفته و فعلا به محتوای نظامی- فنی و آموزش محدود نظامیان ازبکستان و قزاقستان در چین بسنده  می‌شود. تمرینات مشترک و حضور نظامی چین در قلمروی تاجیکستان یک پدیده منظم است. قرقیزستان نیز  در حال نزدیک شدن به اینگونه روابط عمیق با چین است. بی‌ثباتی سیاسی در قرقیزستان در سال‌های اخیر، فرآیندهای نفوذ چین را تا حدی کند کرده است، اما این امر موقتی می‌باشد. با توجه به روابط چین با هر یک از کشورهای منطقه و همچنین با توجه به نفوذ دیگر بازیگران خارجی رقیب چین در منطقه؛ رویکرهای پکن نسبت به فعالیت منطقه‌ای تغییر کرده است. در نظر نگرفتن عامل روسیه در قزاقستان دشوار است. همچنین نباید جهت‌گیری سیاسیِ خارجیِ طرفدارِ غربِ تاشکند را نادیده گرفت. سطح وابستگی مالی-اقتصادی کشورهایی مانند تاجیکستان، قرقیزستان و ترکمنستان به چین نیز نقش خود را ایفا می‌کند. روابط ترکمنستان-چین در حوزه عمومی عمدتا در پس زمینه صادرات گاز ترکمنستان به چین در نظر گرفته می‌شود، اما همکاری نظامی فعال در آنجا نیز در حال توسعه است. می‌توان پیش‌بینی کرد که در کوتاه مدت فعالیت چین در این بخش از منطقه نیز تقویت شود. فعالیت نظامی چین در منطقه از توسعه طلبی اقتصادی نشات می‌گیرد. منافع اقتصادی مستلزم ضمانت‌هایی هستند که همیشه قادر به تامین دولت‌های محلی نیستند. در اینجا، می‌توان به یک همزیستی خاص توجه داشت: منافع شرکت‌های چینی فعال در منطقه، بر سیاست چین تاثیر دارند. این در حالیست که خود شرکت‌های چینی حامیان اصلی منافع چین در منطقه هستند. جذب شرکت‌های نظامی خصوصی چین ، تحت سرپرستی شرکت‌هایی مانند CNPC، Huawei و غیره ممکن است یک فرمت مناسب‌تر باشد. این امر در کوتاه مدت و میان مدت این امکان را برای پکن فراهم می‌آورد که سیاسی سازی نفوذ نظامی خود را در منطقه به حداقل برساند. بنابراین، ایجاد تعداد زیادی شرکت‌های نظامی خصوصی در منطقه سین کیانگ-اویغور چین تصادفی نیست. پکن همواره نیروهای پلیس و ارتش خود را برای حل و فصل مشکلات داخلی سین کیانگ به کار می‌بندد. این شرکت‌ها می‌توانند یک عامل مفید برای سیاست چین در کشورهای همسایه باشند. حفاظت مشترک از مرز دولتی در تاجیکستان، برگزاری تمرینات نظامی مشترک چین و تاجیکستان در قلمروی تاجیکستان و کمک‌های نظامی-فنی و وابستگی ساختارهای امنیتی تاجیکستان به استانداردهای چین، حضور نظامی چین را در آسیای مرکزی کاملا واقع‌بینانه ساخته است. اولین دلیل حضور نظامی چین، واکنش به تهدیدهای خارجی نیروهای تروریستی و افراطی علیه چین است. در این پس زمینه، نظامیان چینی ، پس از  تاجیکستان، ممکن است همکاری عمیق را با مقام‌های دولتی ترکمنستان در مرز ترکمنستان-افغانستان و همچنین با بخش ازبکی مرز افغانستان که در آن تمام امکانات مشارکت خارجی در انحصار آمریکا و کشورهای ناتو در آمده است؛ آغاز کنند. دلیل دوم حضور نظامی چین این است که پکن ثبات در کشورهای مرزی را یکی از شرایط ثبات خود می‌داند (در اینجا، منظور تهدیدهای داخلی در کشورهای منطقه و به ویژه، تهدید حملات تروریستی است). در صورت حملات بزرگ گروه‌های تروریستی و افراطی به یکی از کشورهای منطقه در میان مدت، مقام‌های دولتی چین ممکن است با اطمینان نیروهای نظامی خود را برای برقراری نظم ارائه کنند. در نیمه اول سال 2019 طرف چینی از طریق تمام کانال‌های تعامل، به ضرورت حفاظت از واحدهای زیرساختی، شرکت‌ها و معادنی که سرمایه چین و شهروندان چینی در آنها حضور دارد، تاکید کرده است.     ایران شرقی: از سال 2013 به بعد، چین پروژه‌های بزرگ اقتصادی را در منطقه اجرا کرده است که باعث شده تبدیل به بازیگر نخست اقتصادی منطقه شود. همزمان شاهد آن هستیم که تبعاتی همچون بحران بدهی‌ کشورهای منطقه و ظهور نخبگان حامی چین در دولت‌های منطقه، منجر به نفوذ سیاسی «پکن» شده است. از سوی دیگر نیز شاهد فعالیت‌های امنیتی برای محافظت از این منافع هستیم. به میزان به مراتب ضعیف‌تری ولی باز هم نفوذ نرم چین در منطقه نیز در جریان است. آیا می‌توان گفت روند افزایش نفوذ چین  منجر به ظهور هژمونیک آن در منطقه خواهد شد؟    کنیازف: منافع سیاسی چین در تمام کشورهای منطقه لابی می‌شود، هر چند از لحاظ نفوذ، پایین‌تر از کشورهای روسیه، آمریکا، ترکیه و اروپاست. اما این وضعیت طولانی نخواهد بود. روش‌های گسترش نفوذ سیاسی چین بر خلاف تمام دیگر بازیگران خارجی، به طور مستقیم با استفاده از منافع مغرضانه نخبگان سیاسی در ارتباط است. شاید، هیچ کس جز چینی‌ها اینگونه بیشرمانه از روش‌های فساد برای تحقق منافع خود استفاده نکند. با توجه به مقیاس‌های فساد در تمام کشورهای آسیای مرکزی، می‌توان پیش‌بینی کرد که شرکت‌های چینی با حمایت ساختارهای دولتی خود در کوتاه مدت؛ بخش مهمی از نخبگان سیاسی را خریداری خواهند کرد. در کل سیاست چین، ایجاد وابستگی‌های اقتصادی گسترده، نفوذ نظامی- سیاسی مرحله‌ای و روابط مستقیم با نخبگان سیاسی محلی؛ نسبت به قدرت نرم، نقش مهم‌تری را ایفا می‌کنند. چین هراسی سنتی برای کشورهای منطقه یک زمینه نامساعد را برای چین ایجاد کرده است، اما این چین هراسی با کمک یوان و فعالیت نهادهای کنفسیوسی و دیگر ساختارهای رسمی "قدرت نرم" رفع می‌شود.  نباید ایجاد هژمونی منطقه‌ای چین را غیرممکن دانست، هر چند احتمال ایجاد این هژمونی در آینده ی قابل پیش‌بینی؛ کم است. وضعیت کلی روابط چین-آمریکا؛ آمریکا را وادار به تقویت فعالیت خود در منطقه کرده است. این واقعیت در ازبکستان و کل منطقه بسیار مشهود است. اما هند سعی دارد فعالیت خود را در کشورهای منطقه تقویت کند. دهلی نو تلاش‌هایی هم در سطوح دوجانبه و هم در فرمت منطقه‌ای انجام داده است. در عین حال، باید درک کرد که برای تبدیل سریع چین به مرکز جهانی جاذبه اقتصادی، روابط با آسیای مرکزی نمی‌تواند اهمیت بسیار جدی داشته باشد. سیاست چین در منطقه پایبند استراتژی‌های بلند مدت است که این امر دوران موقت کاهش فعالیت را نیز غیرممکن نمی‌سازد.   ایران شرقی: روسیه تاکنون موضع خاصی در مقابل این رویکردهای چین نگرفته است. با این حال در مسئله حضور احتمالی نظامی، شواهدی مبنی بر چراغ سبز «مسکو» به پکن وجود داشت. با این حال، حدس این موضوع دشوار نیست که روسیه هرگز از افزایش نفوذ چین در خارج نزدیک و به خصوص آسیای مرکزی که منطقه ی دارای منافع حیاتی اش به شمار می رود، راضی نیست. به نظر شما، آیا مسکو به این روند سکوت خود تا کجا ادامه می‌دهد؟ آستانه تحریک حساسیت مسکو در این موضوع کجاست؟ آیا نشانه‌هایی از مخالفت آشکار و حتی مقابله مسکو با این روندها وجود دارد؟   کنیازف: سازش موجود بین روسیه و چین در آسیای مرکزی که روسیه در چارچوب آن ضمن موافقت با فعالیت اقتصادی چین، در حوزه امنیت و سیاست تسلط پیدا کرده، به پایان رسیده است. این سازش نتوانست به طور نامحدود ادامه پیدا کند. از دوران فروپاشی شوروی یک سوم قرن گذشته است. گذشته روسیه و شوروی؛ امتیازات اصلی تسلط منطقه‌ای را در اختیار روسیه قرار داده است، که روسیه بنا به دلایل مختلف، به هیچ وجه از آنها استفاده نکرده است. وضعیت فعلی این مسئله نامشخص است. این وضعیت در حال حاضر، در کشورهایی که وارد حوزه نفوذ چین شده‌اند (مانند قرقیزستان و تاجیکستان) مشهود است. در هر دو کشور؛ روسیه دارای حضور نظامی نهادینه شده است. چرا که تاجیکستان و قرقیزستان عضو سازمان پیمان امنیت جمعی هستند. من به شدت به اینکه نفوذ نظامی چین در تاجیکستان و افزایش نفوذ آن در حوزه امنیت در کل منطقه با تایید روسیه صورت گیرد مشکوک هستم. از دیدگاه من، در دولت روسیه هیچ استراتژی بلند مدتی برای برقراری روابط با چین، از جمله در آسیای مرکزی وجود ندارد. سیاست روسیه دارای ماهیت غیر دائم و بر مبنای موقعیتها و فرصتها است. در عین حال، ضرورت روابط نزدیک با چین در پس زمینه بحران روابط هر دو کشور با امریکا، مخالف  ماهیت تاکتیکی روابط چین و روسیه است. دولت روسیه به دنبال فرمولی برای تعامل با چین است که با منافع ملی خود روسیه، از جمله نقش آن در آسیای مرکزی تطابق داشته باشد. واکنش روسیه  نسبت به چالش چین در منطقه ممکن است ماهیت موقعیتی داشته باشد (واکنش‌هایی از قبیل، تقویت پایگاه‌های نظامی خود در تاجیکستان و قرقیزستان، ارائه کمک‌های نظامی- فنی به کشورهای عضو سازمان پیمان امنیت جمعی و توسعه همکاری نظامی- فنی با کشورهایی که عضو سازمان پیمان امنیت جمعی نیستند). اما حل و فصل واقعی این مشکل تنها از طریق طراحی استراتژی برنامه‌ریزی شده و سیستماتیک در مسکو و در رابطه با چین امکان پذیر است. من فعلا چنین استراتژی نمی‌بینم. بنابراین، به سختی می‌توان در مورد واکنش روسیه صحبت کرد. این امر ممکن است در کوتاه مدت صورت گیرد، چرا که بلاتکلیفی موجود نه به نفع روسیه، نه به نفع چین و نه به نفع کشورهای آسیای مرکزی است. این بلاتکلیفی در سیاست روسیه، کشورهای منطقه را در برابر تهدیدهای امنیتی موجود آسیب پذیرتر می‌سازد.   ایران شرقی: طی ماه‌ها و سال‌های اخیر تحرکات غربی‌ها علیه چین پیرامون مسائل مربوط به مناطق اویغورنشین سینک‌یانگ شدت یافته است. محور این تحرکات هم اعمال فشار بر چین و تحریک جامعه مسلمانان بوده است. آیا این روندها می‌تواند فعالیت‌های امنیتی چین در آسیای مرکزی را تحت‌الشعاع قرار دهد؟ در مجموع این موضوع چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد؟   کنیازف: این فشار به صورت کاملا موثر علیه چین (حداقل درکشورهای هم مرز با آن که دارای دیاسپورا در قلمروی چین هستند) عمل می‌کند. فعلا تنها قزاقستان تلاش‌هایی برای بهبود وضعیت قزاق‌تبارها در سین کیانگ انجام داده است. اما در قزاقستان هم فعالیت گروه‌های ضدچینی تحت شعارهایی که در آنها چین هراسی با ملی‌گرایی قومی ترکیب شده است، شدت گرفته است. این سیاست ضدچینی هم در جوامع مذهبی رادیکالِ بسته و هم در میان اقشار بسیار گسترده مردم که در معرض نفوذ رادیکالیسم قرار گرفته‌اند، اغراق آمیز جلوه داده می‌شود. فعالیت ضدچینی دارای منشا درون کشوری است، اما تا حد زیادی توسط ساختارهای طرفدار آمریکا، پان ترک و طرفدار ترکیه (در تاجیکستان و قرقیزستان) دامن زده می‌شود. نباید نفوذ عربستان و دیگر سلطنت‌های عربی و همچنین ساختارهای مذهبی رادیکالِ بین‌المللی را در شکل‌گیری این احساسات در حوزه مذهب غیرممکن دانست. اما اگر ساختارهای دولتی در قزاقستان سعی داشته باشند کاری برای حل و فصل این مسئله انجام دهند، هیچ تلاشی از جانب دوشنبه و بیشکک صورت نمی‌گیرد. متفرق ساختن میتینگ ضدچینی در بیشکک در ژانویه سال 2019 که وفاداری کامل دولت قرقیزستان را به هر گونه اقدامات چین علیه قرقیزها و مسلمانان نشان داد، یک نمونه واضح است. قابل درک است که بهای این وفاداری، وام‌ها و سرمایه‌گذاری‌های چین و امید به سرمایه‌گذاری‌های جدید است.