ایران شرقی 12 بهمن 1395 ساعت 14:45 https://www.iess.ir/fa/translate/74/ -------------------------------------------------- روابط روسیه و چین عنوان : توسعه روابط پکن-مسکو چالش غرب در آسیای مرکزی -------------------------------------------------- رابطه روسیه و چین از زمان الحاق «کریمه» و مداخله روسیه در اوکراین، مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. تحلیلگران در حال حاضر این سوال را مطرح می‌کنند آیا اتحاد روسیه و چین یک چالش همه جانبه برای سلطه غرب در سیاست بین‌المللی می‌باشد و چشم‌انداز و امکان اتحاد تمام عیار چین و روسیه در آینده‌ای نه چندان دور را مورد بحث قرار داده‌اند... متن : از اواخر دهه 2000، روسیه و چین با هدف تغییر نظم بین‌المللی موجود به نفع خود، گام‌هایی در سطح جهانی و منطقه‌ای برداشته‌اند. هر دو قدرت به دنبال ادعاهای ارضی (کریمه، دریای چین جنوبی) بوده و در اشکال متفاوت؛ نهادهای چندجانبه جدید (مانند بانک توسعه بریکس جدید و بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیا، AIIB) را ایجاد کرده‌اند. آنها مواضع مشابهی در مفاهیم ترویج شده توسط غرب (مانند مسئولیت حفاظت و مداخلات بشردوستانه) و در مورد بحران‌های بین‌المللی (ایران، کره شمالی) اتخاذ نموده‌اند. روسیه از این نیز فراتر رفته و به مداخله نظامی در اوکراین و سوریه مبادرت ورزیده است. مسکو و پکن همواره مخالف گسترش دموکراسی، توجه به «انقلاب‌های رنگی» که به عنوان توطئه‌هایی به رهبری غرب شناخته شده بوده‌اند. مداخله نظامی روسیه در سوریه و تاسیس موفقیت‌آمیز بانک سرمایه‌گذاری توسعه آسیا توسط چین که از جمله اقدامات انجام شده در مخالفت مستقیم با ایالات متحده آمریکا بوده است، پایان قدرت تک قطبی این کشور تفسیر می‌شود. تحولات اخیر این استدلال را تقویت می‌نماید که بدون عدم وجود هر گونه اتحاد سیاسی-نظامی بین مسکو و پکن، یک بلوک ضد غربی پدید آمده است. در عین حال، اینگونه تفسیر سیاست‌های روسیه و چین، اختلافات جزئی رابطه روسیه و چین و تفاوت‌های معنادار دیدگاه‌های این دو کشور در مورد نظم بین‌المللی فعلی را نادیده می‌گیرد. اگر چه می‌توان گفت ارتباط چین و روسیه پس از جنگ سرد ناشی از برتری ایالات متحده بوده است اما عامل آمریکا برای توضیح روابط روسیه و چین کافی نیست. شکاف قدرت که در پی بحران اقتصادی جهانی از سال 2008 تا 2009 ایجاد شد، رابطه روسیه و چین را دوباره تعریف کرده است. صرفا به تصویر کشیدن روسیه و چین به عنوان قدرت‌های بزرگ یا در نظر گرفتن آن‌ها به عنوان اعضای بریکس، واقعیت همکاری این دو کشور، یک ابرقدرت در حال ظهور و یک قدرت بزرگ رو به زوال را پنهان می‌سازد. مجموعه رکود سیاسی-اقتصادی روسیه در برابر رشد سریع چین، کرملین را به یک شریک کوچکتر تبدیل کرده است. روسیه و چین تحت فرایند انطباق با این تغییرات گسترده قرار دارند. مسکو در تلاش برای انطباق با رشد چین می‌باشد در حالی که پکن هنر خویشتن‌داری را تمرین می‌نماید. همکاری نزدیک دو کشور در حوزه فعلی انرژی و تسلیحاتی که به رشد بیشتر چین انجامیده، عدم تقارن رابطه  چین و روسیه را برجسته‌تر نموده است.   تفاوت‌های اساسی روسیه و چین در برخی مسائل زیربنایی سیاست‌های بین‌المللی تفاوت دارند. اگر چه هر دو کشور از تسلط ایالات متحده هراس دارند و به یک جانبه‌گرایی آمریکا واکنش نشان می‌دهند، میزان روابط سیاسی و اقتصادی آن‌ها با واشنگتن هیچ شباهتی به یکدیگر ندارد. برای چین، ایالات متحده رقیب و شریک تجاری است. برای روسیه، ایالات متحده، یک رقیب سیاسی است. چین از نظم بین‌المللی پس از پایان جنگ سرد به رهبری ایالات متحده دستاوردهای تجاری بیشتری نسبت به روسیه کسب کرده است. همانطور که «جی.جان ایکنبری» استدلال نموده است، پکن علاقه‌مند به ثبات تضمین شده توسط ایالات متحده در هموار کردن راه برای پیروزی و موفقیت اقتصادی خود می‌باشد. تفاوت مشابه در نگرش مسکو و پکن در مورد پیوستن به اتحادیه اروپا دیده می‌شود. هر دو کشور از هرگونه تضعیف روابط ترانس-آتلانتیک و دور نگه داشتن اروپا از ایالات متحده آمریکا سود می‌برند. با این وجود، دیدگاه‌های آنان نسبت به اتحادیه اروپا نشان دهنده دو موضع متفاوت می‌باشد. برای روسیه، ادغام اروپایی هنوز مانعی در دنبال کردن معاملات سیاسی و اقتصادی با کشورهای خاص اروپایی می‌باشد در حالی که پکن از ادغام اروپایی خصوصا با توجه به عدم اتخاذ سیاست مشترک اتحادیه اروپا در مورد چین بهره می‌برد. «یورو»، وزنه تعادل برای برتری دلار ایجاد می‌نماید و اتحادیه اروپا بیشتر از ایالات متحده آمریکا مایل به ایجاد فضا برای افزایش حضور چین در نظم بین‌المللی می‌باشد، همانطور که تغییرات اخیر حقوق ترسیم شده در صندوق بین‌المللی پول نشاندهنده این مورد بود. همچنین به تصویر کشیدن همکاری روسیه و چین به عنوان چالش مشترک برای غرب، تفاوت‌های قابل توجه در ابزار قدرت‌های بزرگ و نحوه استفاده از این ابزار را نادیده می‌گیرد. تقارن مداخله نظامی روسیه در سوریه و وعده‌های «شی جین پینگ» رئیس جمهور چین برای ایجاد صندوق صلح و توسعه با یک میلیارد دلار سرمایه برای مدت 10 سال، تصویر بهتری در ذهن ایجاد نمی‌کند. در حال حاضر روسیه دارای مجهزترین تسلیحات نظامی است. عامل انرژی به دلیل کاهش قیمت نفت و انرژی بسته سوم اتحادیه اروپا در دهه گذشته باعث ضرر رساندن به روسیه شد و این کشور از تبدیل دلارهای نفتی خود به سیاست‌های توسعه‌ای موثر با وجود هیاهویی که در سال 2007 به پا کرده بود، بازماند. ابزار اصلی اعمال نفوذ چین، پول می‌باشد. پکن امیدوار به خرید ثبات با پول بوده است مانند کاری که در افغانستان انجام داده و با پرداخت پول به رهبران طالبان آن‌ها را از حمله به سرمایه‌گذاری‌های چین بازداشته است. به نظر می‌رسد چین تاکنون از استقرار نیروهای مسلح خود بیمناک بوده است این کشور با وجود روند ثابت نوسازی پس از جنگ علیه ویتنام از سال 1979، یک ماموریت واحد در خارج از مرزهای خود انجام نداده‌ است. در نظر گرفتن این تفاوت‌ها به این معنا نیست که کشورهای روسیه و چین در مسیر برخورد با یکدیگر قرار دارند که به ناچار منجر به منازعه خواهد شد. برعکس، انتظار می‌رود همکاری روسیه و چین رو به افزایش می‌باشد. خطوط لوله گاز، نیروگاه برق سیبری البته با تاخیر و زیان‌های مالی در دست احداث می‌باشد. چین بزرگ‌ترین خریدار نفت روسیه در آسیا باقی مانده است. مسکو آماده ارائه سیستم‌های سلاح‌های پیشرفته به پکن می‌باشد، همانطورکه قراردادهای موشک S-400 و جنگنده‌های Su-35 اثبات کننده این موضوع است. برخلاف تصور عموم، این دو کشور در حال محدود کردن رقابت و تقسیم کار در همسایگان مشترک خود از جمله کشورهای آسیای مرکزی می‌باشند. چین، روسیه را سهامدار پروژه جاده ابریشم جدید (یک کمربند، یک جاده) ساخته و از به چالش کشیدن برتری سیاسی روسیه در فضای پس از شوروی امتناع نموده است. علاوه بر این، چین در صحنه بین‌المللی بیش از هر شریک دیگر نیاز به روسیه دارد. روسیه تنها دولت عضو بریکس باقی می‌ماند که چین نه تنها در سیستم سیاسی غیر دموکراتیک بلکه مهم‌تر از آن در هویت یک قدرت بزرگ با آن سهیم است. نه هند نه برزیل و نه آفریقای جنوبی قادر به ارائه حمایت سیاسی قابل توجه به چین در صحنه بین‌المللی نمی‌باشند. این کشورها از نظر قابلیت‌های مواد (بالقوه نظامی) و ترتیبات رسمی و سازمانی (کرسی دائم در شورای امنیت ملل متحد) از روسیه عقب‌تر هستند. علاوه بر این، آن‌ها فاقد اراده برای به چالش کشیدن و یا مقاومت در برابر سلطه ایالات متحده می‌باشند. با این حال، روابط نزدیک‌تر بین روسیه و چین به این معنی نیست که این دو تشکیل دهنده یک چالش مشترک برای غرب هستند. روسیه و چین کنترل‌های متفاوتی درباره سیاست بین‌المللی دارند. حزب کمونیست خلق چین نیاز به یک محیط خارجی به منظور ادامه فروش طیف وسیعی از کالاهای خود، صادرات مازاد صنعت خود و ارائه وام از خزانه سرشار خود از دلارهای آمریکایی دارد. مسکو نشان داده موجب رشد ناامنی و بی‌ثباتی است اگرچه این امر در نهایت خود روسیه را تهدید می‌کند، مشکلات فعلی دنیای جدید توسط مقامات روسیه به عنوان مشکل غرب در نظر گرفته می‌شود تا روسیه. در نتیجه، مسکو و پکن به طرق مختلف در پی تغییر نظم بین‌المللی موجود هستند. چین نیاز به موج دیگری از جهانی شدن دارد و هدف نهایی پروژه جاده ابریشم جدید را برآوردن این امر می‌داند. پروژه یک کمربند، یک جاده نسخه چینی سیاست درهای باز آمریکایی اواخر قرن نوزدهم با هدف جلوگیری از اتحاد کشورهای دیگر در اشکال یکپارچگی اقتصادی منطقه‌ای می‌باشد اما روسیه بر خلاف چین عمل می‌کند و در تلاش برای ایجاد حصار در پیرامون خود و جدایی از جهان خارج است. ایالات متحده و اروپا با دو چالش از نوع مختلف مواجهند که نیاز است به طور همزمان با این چالش‌ها مقابله نمایند.